عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

عسل، هديه اي از جانب خدا

پایان انتظار

1389/12/6 20:28
نویسنده : Arezoo
324 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم ،عسل جان ، جمعه شش اسفند ٨٩ ساعت ٣٠/٥ صبح من و بابا امیر و مامان اعظم از خواب بلند شدیم و آماده شدیم و راهی بیمارستان مصطفی خمینی شدیم ، چراکه ساعت٣٠/٧ با دکتر قرار داشتیم که تا ساعت٣٠/٨ تو دختر نازم به این دنیا بیایی

حس خیلی عجیبی داشتم و به شدت از مامان شدم می ترسیدم و از خدا می خواستم و می خواهم که برات یه مامان خوب مثل مامان گل خودم بتونم باشم از طرفی هم خیلی خوشحال بودم و خیلی مشتاق تا روی ماهت رو ببینم

بابا امیر هم خیلی نگران بود و استرس داشت و اوضاعش طوری بود که من که از عمل و اتاق عمل وحشت داشتم به باباامیر دلداری می دادم

مامان اعظم هم مشخص بود که مضطربه و استرس داره و به روی من نمی آورد ولی خوشحالی هم در چهره هممون نمایان بود

خلاصه ساعت ٨ به اتاق عمل رفتم و فکر کنم حدود نیم ساعت بعد تو دختر نازم به دنیا اومدی هوراهوراهورا

چون به صورت موضعی بی حس شده بودم همون موقع تونستم ببینمت و سه چهار تا بوسه آبدار هم ازت کردم ماچماچماچ

روز تولد گل دخترم ، ساعت 6 صبح ، در حال رفتن به بیمارستان

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)