عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

عسل، هديه اي از جانب خدا

فرشته کوچولوی ما در مهر ،آبان و آذر سال 92

1392/9/30 18:38
نویسنده : Arezoo
1,063 بازدید
اشتراک گذاری

دخترکم الان 13کیلو با قد 93 سانت هستی ، یه دختر لاغر و قد بلند ولی توپولو بوس

دخترکم این روزها کاملا از شیظنتت ها و کارهات مشخصه که بزرگ شدی ، مثلا وقتی حوصله ات سر میره آهنگ میزاری و میرقصی یا مثلا با عروسک هات مامان بازی می کنی و تمام این کارها رو با کلی ادا و افاده انجام میدی محبت، خیلی سعی میکنم که تمام خاطرات تو عزیز دوست داشتنی ام رو تمام و کمال ثبت کنم ولی شینیدن کی بود مانند دیدن ، تمام این کارها که برات مینویسم فقط با حرکات و صدا و رفتار شیرینت قشنگهبغل

دخترکم 17 آبان من و شما و بابا امیر رفتیم تایلند ، چهار روز اول رو تو جریزه پوکت گذروندیم و سه روز هم در بانکوک بودیم و تقریبا دو روز هم در راه بودیم و 26 آبان برگشتیم ، تو این سفر کاملا احساس میشد که بزرگ شدی ، خیلی به حرف گوش میدادی و تا وقتی که واقعا خسته نمیشدی اذیت نمیکردی .تشویق

عاشق شنا کردن و آب بازی هستی در تمام مدتی که تو جزیره پوکت بودیم تو دختر گلم مایو خودت رو تو کیفت میزاشتی و تا آب میدیدی به بابا میگفتی بریم آب بازی و خلاصه کلی اونجا آب بازی کردی و بهت خوش گذشتجشن

دختر با نمکم توی تایلند یه روز من و بابا رفتیم ماساژ و شما هم ماساژ دلت می خواست ولی ما هر چی از خانومه خواهش کردیم اون قبول نکرد که شما رو ماساژ بده ، بعد برگشتیم هتل شما خیلی ناراحت بودی و بابا امیر گفت که بیا تا من ماساژت بدم و شما با کلی ناراحتی گفتی " نخیر مگه شما آقای ماساژی " منظورت ماساژور بود، خلاصه کلی از دستت خندیدیم خندهو فردا که برای ماساژ رفتیم اول صحبت کردیم که شما رو ماساژ بدن و یه ماساژ حسابی گرفتی و الان که اومدیم تهران هر کس میاد خونمون رو مجبور میکنی تا بخوابه و ماساژش بدیزبان

در نهایت 26 آبان صبج به تهران اومدیم و متوچه شدیم که خاله آزاده اینا همون شب برای همیشه قراره ما رو تنها بزارن و برای زندگی به ترکیه برنغمگین

این روزها من و مامان اعظم حسابی ناراحتیم و بیش از پیش احساس تنهایی می کنیم و تو دختر گلم هم همش بغض میکنی و میگی نهال باز هم منو تنها گذاشت .دلشکسته

عسلکم هفتم  هشتم آذر ماه تهران به خاطر آلودگی هوا تعطیل بود و ما به همراه خانواده عمو جواد رفتیم شمال و خیلی خوش گذشت .جشن

دختر نازم شما طبق معمول همیشه شیرین و شیطونی مثلا میایی ،جلو ما و میگی من موشم و هر کس عسل موشه رو بگیره بخورتش و بعد میگی الفراررررررر و ما هم دنبالت میکنیم و بعد از هزار زجمت که میگیریمت حسابی از خجالت لپ های خوشمزه ات در میاییمخندونک

دختر باهوشم دو تا حرف با مزه از خودت اختراع کردی و تقریبا تکیه کلامت شده ، اولیش " گوله گوله " هست ، هر وقت ما کاری میکنیم که تو دوست نداری با ناراحتی به ما میگی " ببین منو گوله گوله کردی " و هر چی ما عذر خواهی میکنیم تو قبول نمیکنی و میگی من دیگه " گوله گوله شدم "تعجب

و دومیش " سوشی" هست ، از اونجایی که من و بابا امیر و شما خیلی سوشی دوست داریم و تقریبا هفته ای یه بار میریم و سوشی می خوریم شما فکر می کنی هر چیز خوبی ممکنه سوشی باشه و وقتی از ما چیزی میخوای بهمون میگی " عزیز من ، سوشی من ، این کار رو برام انجام بده"محبت

این سری هم یه سری از حرفای با مزه ات رو که خیلی قشنگ ادا میکنی برات مینویسیم

می کشمت رو میگی میشکمت ، تخس رو میگی تسخ ، بتکون رو میگی بکتون ، عقب رو میگی عبق ، نقاشی بکش رو میگی نقاشی بشک، کوچولو رو میگی چوچولو، ترش رو میگی تس، مواظب رو میگی یاظب ، وقتی هم که کسی فامیلیت رو سوال میکنه میگی باجقریبغل

الهی که قربونت بشم دختر با نمک منبوس

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)