عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

عسل، هديه اي از جانب خدا

فرشته كوچولوي ما در فروردین و اردیبهشت سال 91

1391/2/30 20:16
نویسنده : Arezoo
346 بازدید
اشتراک گذاری

عسلكم اين خاطرات رو اديبهشت سال ٩١ برات نوشتم كه مربوط به فروردين ارديبهشت ماه هستش الان وزن تو گل زيبا    ٦٠٠/١٠كيلو و قد٨٠ سانت هستماچ

 دختركم الان شش تا مرواريد خوشگل و سفيد توي دهن خوشگلت داري كه براي در اومدنشون كلي اذيت شدي گلم و صد البته كه ماماني بيشتر از تو اذيت شد ، آخه اصلا طاقت ناراحتي عزيز دردونه ام رو ندارم نگران

عسلکم ٦ /١/٩١ارغوان توپولو دختر خاله پرستو هم بدنيا اومد،يه دختر ناز و خوشگل كه ان شااله خدا حفظش كنه هورا

عسل شيرينم ما كل تعطيلات عيد رو خونه بوديم و حسابي خسته شديم ولي در عوض ٢٢/١/٩١من و تو و بابا امير رفتيم كيش و خيلي خيلي بهمون خوش گذشت، ميتونم بگم يكي از بهترين مسافرتهاي عمرم بود لبخند

دختركم تا الان چند ماهي ميشد كه بلد بودي با كمك مبل و ديوار راه بري ولي از ١٤/٢/٩١تونستي تنها و بدون كمك بايستي و سه قدم راه بري ( الهي من قربون اون قدمهاي قشنگت برم عزيزم، ان شااله هميشه به طرف موفقيت و خوشبختي قدم برداري)تشویقماچ

 بلبل با هوشم الان اين كلمات رو ميتوني بگي : تشویق

 به به - بابا - ماما-  دد ( دخترم اينقدر عاشق دد هستي كه بيشتر اوقات به منم ميگي دد) - بده ( عسلكم بده رو إده تلفظ ميكني)

رفت ( عزيزم اگه كسي بره يا چيزي تموم بشه و يا آهنگي قطع بشه با حركت با مزه دستهات و نگاهي نگران و با مزه ميگي رفت) -  دالي (  دختركم دالي رو ميگي دل ، شايد هم منظورت سلامه، آخه تازه اين. ياد گرفتي و ما هنوز كشف نكرديم دقيقا منظورت چيه) ماچ

عسلكم صداي بعضي از حيوونا رو هم ميتوني در بياري ، مثلا ميو ميو، هاپ هاپ، بع بع، قارقار بغلقلب

گل نازم اينقدر مهربون هستي كه هر وقت برات كاري انجام ميدم ، مثلا پوشكت رو عوض ميكنم يا حمام ميبرمت ، آخر كار بوسم ميكني و اين بوسه عشقت رو به تمام رگهام پمپاژ ميكنه، براي همين هر روز بيشتر و بيشتر عاشقت ميشم قلبماچ

عسلكم با تمام افراد خانواده خوبي ولي هنوز عاشق مامان اعظمي و وقتي مامان اعظم باشه ديگه بغل هيچ كس نميري زبان

عسل نازم چند روز پيش يه كار با مزه كردي كه كلي از دستت خنديديم : خاله آزاده اينا و مامان اعظم اينا خونه ما بودن و تو خيلي با نهال خوب بودي و بازي ميكردي، يه دفعه خاله آزاده براش كاري پيش اومد و با عمو علي رفتن بيرون كه زود برگردن، همين كه خاله رفت و در رو بست تو شروع كردي نهال و زدن و ما هم زودي نجاتش داديم ولي تا خاله آزاده برگشت فكر ميكني چي شد؟؟؟؟ عسل با مزه من رفت و شروع كرد نهال و بوس كردن و ناز كردن!!!!!( الهي من قربون اون هوشت برم عزيززززم)چشمکماچ

 اينم خاطرات سيزده و چهارده ماهگي گل نازم ، ان شااله كه بخوني و خوشت بياد و به اندازه ماماني لذت ببرماچ

 

اینم چند تا عکس خوشگل از سیزه و چهارده ماهگی عسل گلمون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)