فرشته كوچولوي يازده ماهه ما
عسل گلم اين خاطرات مربوط به بهمن ماه، سال ٩٠ هست كه تو نازنينم يازده ماهه هستي
دختركم اين ماه ١٠ كيلو وزنت و ٧٧ سانت هم قدت شده بود
عسلكم ٢٦ بهمن ، نهال جون، دختر خاله آزاده به دنيا اومد و منو خاله كرد ، يه دختر خوشگل و ناز و ماماني، كه ان شااله هميشه شاد و سالم و خوش باشه
عسل نازم توي الان ميتوني با كمك مبل و ديوار راه ميري، الهي من قربون اون قدت و راه رفتنت بشم
اين ماه مامان اعظم زحمت كشيد و يه آش دندوني خوشمزه هم برات درست كرد و ما هم خيلي ذوق كرديم و عكس انداختيم ولي بابايي دستش خورده و عكساتو پاك كرده
دختركم سي ام اين ماه من و بابا امير و تو دختر زيبا رفتيم محمود آباد و نور ، كه راستشو بخواي اصلااااا خوش نگذشت ، آخه هوا سرد بود و من همش نگران گلم بود
عسل زيبا اين ماه به خاطر به دنيا اومدن نهال جون و تدارك تولدت سرم شلوغه و خيلي خاطره ننوشتم ولي ان شااله بعدا جبران ميكنم
عسل گل یازده ماهه ما