فرشته کوچولوی چهار ماهه
عسل عزیزم این خاطراتی که برات میزارم مربوط به تیر ماه سال ٩٠ هست که تو گل خوشبوی من چهار ماهه هستی
دختر نازم ٦/٤/٩٠ من و مامان اعظم رفتیم و واکسن چهار ماهگیه تو گل قشنگم رو زدیم و دو روز رفتیم خونه مامان اینا تا مامان ازت مراقبت کنه
عزیز د لم این روزها خیلی با نمک شدی و خیلی خیلی هم با هوش هستی و البته که چند کار جدید هم یاد گرفتی و من و بابا امیر و بقیه اعضای خانواده به هر کار جدید تو کلی ذوق می کنیم
دختر گلم تازگی ها یاد گرفتی که آب دهانت رو می پاشی و همزمان با اون کلی صدا از خودت در میاری
و کار جدید دیگه اینکه یاد گرفتی ٢-٣ بار پشت سر هم قل می خوری تا به چیزی که دلت می خواد برسی
دختر گلم ٢٤/٤/٩٠ برای اولین بار من و تو تنها با هم حمام رفتیم و به من که خیلی خیلی خوش گذشت
١٩/٤/٩٠ رها جون ، دختر خاله مرجان به دنیا اومد، یه دختر کوچولوی مامانی
٢٦/٤/٩٠ نیمه شعبان بود و من و تو و بابا جون با هم رفتیم بیرون و تو دختر زیبای من کلی تعجب کرده بودی و خوشحال بودی ، ان شااله امام زمان(عج) خودش مواظب تو دختر گلم و بقیه عزیزام و همه گلهای کوچولو باشه
عسل ناز چهار ماهه ما