فرشته كوچولوي هشت ماهه
عسل عزيزم اين خاطرات مربوط به آبان ماه، سال ٩٠ هست كه تو گل خوشبوي من هشت ماهه هستي
دختركم اين ماه ٩٢٠٠ گرم وزنت، و ٧٣ سانت هم قدت شده بود و همچنان هم دندون در نياوردي
دختر بازيگوشم اين روزها هنوز داري تلاش ميكني كه چهار دست و پا راه بري و بالاخره ١٨/٨/٩٠ براي اولين بار بدون كمك دو قدم بصورت چهار دست و پا برداشتي ولي بشدت علاقه به ايستادن و تاتي كردن داري
بلبل شيرين زبونم الان ديگه بصورت كامل و حرفه اي بابا ميگي ولي همه چيز و همه كس رو بابا صدا ميزني عسل نازم از اوايل اين ماه حساااابي جيغ جيغو شدي و هر وقت از انجام كاري منعت ميكنيم جيغ ميزني و ما رو دعوا ميكني و خلاصه حسابي زورگو شدي
دختر نازم در تاريخ ٩/٩/٩٠ براي اولين بار بد جوري سرما خوردي و همه ما و مامان اعظم رو هم كه براي پرستاري از تو گل زيبا اومده بود رو مريض كردي و خودت هم حسابي ضعيف شدي ( الهي من قربون اون سرفه هات برم )
عسل جونم هرگز يادت نره كه قلب مامان آرزو برای تو می تپه
عسل ناز هشت ماهه ما
عسل گل هشت ماهه ما و اولین سرما خوردگی