اولین روزهای زندگی فرشته کوچولو
دختر قشنگم عسل جان
شب ١٩/١٢/٨٩ اولین شبی بود که مامان اعظم ما رو تنها گذاشته بود و من باید تنها از پس نی نی خوشگلم بر می اومدم ، باید اعتراف کنم که خیلی استرس داشتم ولی خدارو شکر همه چیز به خوبی گذشت
عسل شیرینم شب اول عید اولین باری بود که به قصد مهمونی از خونه بردیمت بیرون ، رفتیم خونه بابا احمداینا برای سبزی پلو ماهی و بعد از شام هم برای تحویل سال برگشتیم خونه خودمون ، چه سال تحویل خوبی بود ، اولین سالی که سه نفره شده بودیم
دختر عزیزم در٤٠ روزگی تو عزیز، به دکتر رفتیم برای چکاب و همه چیز خدارو شکر خوب بود و تو دختر نازم ٤٥٠٠ گرم با قد٥٧ سانت شده بودی که دکتر خیلی ازت راضی بود .
دختر نازم این روزها دیگه تقریبا در خانه تنها می مانیم و مامان شنبه ها و سه شنبه ها می آد خونه ما برای حمام بردن عسل جونم و ما هم در هفته دو بار میریم خونه مامان اینا .
دخترم از ٤٠ روزگی به بعد هم حسابی خوابت بهم ریخته که توی خاطر ات بعدی برات می نویسم
این عکس زیبا هم متعلق به اولین خروجت از خونه به قصد مهمونیه